چند روز پیش داشتم از کلاس برمیگشتم خونه.سوار تاکسی ای بودم که خطی همونجا بود و چون من تقریبا کل روزای هفته رو صبح ها بیرونم عادیه که همو بشناسیم.راننده هه گفت:خوبه با این همه خطر آقاتون میذارن هر روز بیایین بیرون!
من در کسری از ثانیه تو مغزم:آقاتون؟( یاد شباهنگ افتادم که نمیدونست منظور طرف باباشه یا همسرش)خطر؟اجازه میدن؟؟؟؟
-" چه خطری؟من همیشه با شماها میام." بهش فهموندم تو به عنوان یه راننده ی مرد نمیتونی هیچ غلطی بکنی.چون هزار جا ثبتی.

+"منظورم تصادف و این چیزاست."

پروردگارا!ما تهران زندگی نمی کنیم به خدا!جایی زندگی می کنیم که تصادف پنج ماه پیش یه پراید که کلی فوتی داشت تا چند ماه بحث روزشونه.

-"اگه بخوای این طوری نگاه کنی غذا هم نباید بخوری.ممکنه بپره تو گلوت خفه شی.یا تو خونه ای یهو نفست قطع شه یا قلبت بگیره.هرجایی ممکنه بمیری.دلیل نمیشه خودتو تو خونه حبس کنی.بعدم خانواده ی من تو کارام دخالت نمیکنن که نرو فلان جا،فلان کارو نکن."

بحث رو عوض کرد.

خیلی عصبانی بودم و سعی کردم با حداکثر ادبی که تو اون لحظه ازم خارج میشد جوابشو منطقی بودم و هنوزم فکر می کردم کافی نیست و مثال های غذا خوردن و توالت بدجوری تو سرم اسکی میرفتن.مثال هایی که مامانم همیشه ازشون استفاده میکنه و به طرز عجیبی عالی و قانع کننده ان و هی با خودم فکر کرم:من باید از اینجا برم.من باید از اینجا برم.برم یه جایی که مردم با فرهنگی داشته باشه و فکر نکنن که چون خرج خونه درآوردن با مرده،مجبوره از خونه خارج شه و بره به مبارزه با خطرها! و زن باید حبس شه تو خونه چون کاری نداره بیرون.

این تفکر هیچ دلیلی رو برای بیرون بودن زن از خونه نمیپذیره.حالا تو بیا دلت گرفته باشه و بخوای بری پیاده روی.حتما میخاریدی!


مشخصات

تبلیغات

محل تبلیغات شما
محل تبلیغات شما محل تبلیغات شما

آخرین وبلاگ ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

تخصصی رشته مامایی و بهداشت پوست و مو جویباران روان Michele Roxanne Clinton دکتر سید حسین آقا میری جدیدترین و آخرین اخبار دنیای گیم و سرگرمی صدای رویاها مهاجرت Music/band